سیر تاریخی واقفیه تا به امروز
واقفیه کسانی هستند که به بهانههای واهی، در مورد یک حجت خدا توقف نموده و پیشوای الهی بعدی را نمیپذیرفتند. جریان واقفیه شامل موارد فراوانی بوده که حتی قبل از تاریخ اسلام نیز وجود داشته است. این توقف بر حجت خدا در تاریخ اسلام، ظهور و بروز بیشتری داشته است. هرگاه یکی از پیشوایان الهی از دنیا میرفتند، گروهی به دلیل اینکه شخصیت رهبر گذشته را خیلی ارزشمند و استثنایی میدانستند، بر روی رهبر گذشته توقف میکردند و رهبر آینده را قبول نمیکردند.
واقفیه قبل از اسلام:
وقتی که حضرت موسی(ع) از دنیا رفتند و مدتی بعد، حضرت عیسی(ع) اعلام رسالت کردند، چون قوم یهود، سخت روی شخصیت حضرت موسی(ع) تکیه داشتند و معتقد بودند که حضرت موسی(ع) دارای شخصیت والا و بینظیری بوده و بر آن حضرت توقف نمودند؛ لذا حضرت عیسی(ع) را بهعنوان پیامبر الهی، نپذیرفتند. همین گونه بود که وقتی حضرت رسول اکرم(ص) اظهار رسالت کردند، چون مسیحیان معتقد بودند که حضرت عیسی(ع) بیبدیل است، از این جهت بر آن پیامبر خدا تاکید نموده، پیامبر اسلام(ص) را نپذیرفتند و این یعنی توقف بر حضرت عیسی(ع).
واقفیه در اسلام:
پس از اعلام رسالت حضرت محمد(ص) و فراز و نشیبهای فراوان دوران بیست و سه ساله رسالت آن حضرت، عدهای به ایشان در این مدت گرویده و مسلمان شدند، ولی پس از آنکه رحلت فرمودند، گروهی از مسلمانان اظهار داشتند که پیامبر خدا، نمرده، از دنیا نرفته و زنده است. همچنین عدهای با بهانههای دیگر و برای اینکه ادامهدهنده رسالت نبوی، یعنی حضرت علی(ع) را نپذیرند، این مسئله را با سر و صدا سریعاً اعلام کردند که پیامبر اسلام(ص) از دنیا نرفته و او فوقِ مرگ است؛ در حالی که این امر، خلاف آیه شریفه إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ، بی تردید، تو میمیری و قطعاً آنان هم میمیرند(سوره زمر، آیه 30) و آیات مربوط به غدیر است؛ که متأسفانه این افراد، عملاً پایهگذار واقفیه در اسلام شدند.
واقفیه درمورد حضرت امام علی(ع):
حضرت امیرالمؤمنین(ع) پس از قریب سی سال امامت و با همه فراز و نشیبهای آن دوران، در ماه مبارک رمضان، به شهادت رسیدند، عدهای پیدا شدند و اظهار داشتند که ایشان دارای شخصیت والایی بوده و امکان ندارد که مرگ، او را فرا بگیرد. اینان فرقهای شدند که در مورد حضرت علی(ع) توقف کرده و امامت حضرت امام حسن مجتبی(ع) را نپذیرفتند.
واقفیه درمورد حضرت امام حسن(ع):
همین امر، در مورد امام حسن(ع) اتفاق افتاد و عدهای با همه ریزشها و رویشها، دور امام(ع) را گرفتند؛ اما وقتی که ایشان را شهید کردند، برخی گفتند که حضرتش نمرده است، چرا که برای ایشان شخصیت استثنائی قائل بودند و به این دلیل، روی امام حسن(ع) توقف نمودند و فرقهای از فِرَق واقفیه را تشکیل دادند.
در کتاب فَرقِ فِرَق، واقفیهی هر زمان و هر امامی را ذکر کرده و مشخصات هرکدام را بیان نموده است و انشعاب و گروه گروه شدن آنها را بیان نموده است.
درحقیقت میتوان گفت پیکره امامت، در طول زمان دویست و پنجاه سال دوران امامت ائمه اطهار، ریزشهای فراوانی پیدا کرده است. واقفیه معمولاً یا روی یک امام متوقف میشدند یا اینکه جانشین اصلی او را نمیپذیرفتند و فرد دیگری را به غیر از امام معصوم، به رهبری انتخاب مینمودند که این گروه را واقفیه مخصوص یاد کردهاند.
اینک به بیان مواردی از این گروهها میپردازیم:
الف) واقفیه در مورد امام سجاد(ع):
پس از شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) که امام سجاد(ع) به امامت رسیدند، جمعیتی از مسلمانان، جانشینی آن حضرت را نپذیرفتند و زید بن علی فرزند آن حضرت را به جانشینی امام حسین(ع) قبول نمودند و عملا فرقه زیدیه را بهوجود آوردند. این فرقه در طول تاریخ، به گروهها و حتی گروهکها منشعب شدند. اینها در هر زمان، کسی را بهعنوان رهبر، عَلَم میکردند و این ریزشها همینطور تاکنون ادامه یافته است.
ب) واقفیه درمورد امام صادق(ع):
بعد از شهادت امام صادق(ع) جانشین این امام معصوم، حضرت امام موسی کاظم(ع) بودند، ولی عدهای این جانشین معصوم را نپذیرفتند و اسماعیل فرزند ارشد آن حضرت را به جانشینی قبول کردند. لازم به ذکر است که او از نظر علمی و تقوایی از شخصیت برجستهای برخوردار بود که در زمان حیات امام صادق(ع) رحلت نمود. امام صادق(ع) در تشییع جنازه او چندین مرتبه تأکید کردند که تابوت او را روی زمین گذاشته و حتی پارچه روی صورت او را عقب زدند تا مردم باور کنند که او فوت نموده است؛ ولی معالاسف، عدهای او را به جانشینی امام صادق(ع) برگزیدند و پس از او فرزندش محمد را به رهبری قبول کردند و به این ترتیب فرقه اسماعیلیه را ایجاد کردند. اکنون این گروه با رهبری افرادی معلوم الحال، ادامه حیات میدهد.
ج) واقفیه در مورد امام کاظم(ع):
در زمان حیات امام هفتم(ع) تعداد گروههای واقفیه بسیار زیاد شدند؛ چراکه آن سالها در زندان بودند و دسترسی به آن امام بزرگوار امکان نداشت؛ لذا حضرتش چند نفر را بهعنوان وکیل یا نماینده خود، انتخاب نموده بودند تا مشکلات مردم را برطرف و وجوهات شرعی مردم را صرف مجاری مجاز، بنمایند. ولی چون غیبت حضرت در میان مردم طولانی گشت، این نمایندهها و نماینده نمایندهها تعدادشان افزون گردید و متأسفانه بعضی از آنان سراغ هوسهای شخصی رفته و هر کدام گروهی را تشکیل دادند و پس از شهادت حضرت موسیبنجعفر(ع) هر یک از آنها میگفتند که این امام، زنده است و او همان قائم آل محمد(عج) است. این گروهها عملا روی امام هفتم(ع) توقف کردند و با امامت حضرت رضا(ع) مخالفتهای شدیدی نمودند.
اینکه امام رضا(ع) را عالم آل محمد(ص) میخوانند ازاینجهت است که امام هشتم بیش از هر امام دیگری با این قبیل گروهها(واقفیههای رنگارنگ) احتجاج، گفتگو و بحث داشتند. احتجاجات امام رضا(ع) بسیار فوقالعاده است چراکه آن حضرت مرتب با این گروه و آن گروه واقفیه، بحث مینمودند، ولی عموماً آنها امام(ع) را به رسمیت قبول نداشتند. حضرت رضا(ع) با دلیل و برهان برگرفته از آیات قرآن و استدلالات عقلی، به میدان میآمدند. از این روی، واقفیه در زمان امام هشتم(ع) موقعیت خود را متزلزل میدیدند چراکه از طرفی امام را به رسمیت نمیشناختند و از جهت دیگر، بایستی وجوهات را به امام(ع) پرداخت مینمودند و نیز پاسخگوی مشکلات دینی مردم هم نبودند؛ لذا سعی بر مقابله با امام داشتند. به همین دلیل، امام هشتم(ع) گروههای زیادی را به نمایندگی خود تعیین کردند تا هم پاسخگوی مشکلات مردم باشند و هم از آسیب گروههای واقفیه بکاهند که عملا تشکیلات وکالت امام معصوم(ع) رسمیت یافت.
مأمون عباسی برای مقابله با امام هشتم(ع) ارتباط تنگاتنگی با گروههای واقفیه داشت و حتی برای تضعیف ایشان از شخصیت های دیگر ادیان هم کمک میگرفت. جلسات مناظرات و مباحثات امام با علمای یهود و نصاری، بویژه در حضور مأمون، معروف است. به نظر میرسد به دلیل همین مناظرات و روشنگریهای امام رضا(ع) بود که پس از شهادت ایشان، دیگر جایی برای بروز و ظهور واقفیه نماند و از همین رهگذر بود که جامعه آن زمان به مرحلهای از ظرفیت رسید که امام بعدی، یعنی حضرت جواد(ع) را با وجود نوجوان بودن، بهراحتی به امامت پذیرفتند.
از این مرحله به بعد در دوران امامت امامان معصوم(ع) شاهد گروه واقفیه جدیدی نیستیم.
در کتاب "الواقفیه" انگیزه این گروه را چنین بررسی نموده است:
- برخی از انگیزههای واقفیه، مادی بوده است؛ مانند برخی وکلا و نمایندههای امام هفتم(ع) که سوءاستفادههای مختلفی از این طریق نمودهاند.
- بعضی از انگیزههای واقفیه، سیاسی بوده است. در صدر اسلام، انگیزههای سیاسی و مقام پرستی و موقعیت، موجب شد که امامت حضرت علی(ع) را نپذیرند. در کتاب یاد شده، انگیزه توقف عمر و ابوبکر بر روی پیامبر اکرم(ص) را انگیزه مادی، ذکر نمیکند بلکه معتقد است مسئله مقام پرستی و موقعیت، موجب این توقف بوده است.
- برخی از انگیزههای واقفیه، عاطفی بوده است. عدهای از مردم، چون با امام قبلی، نزدیک بوده و روابط عاطفی داشتند، نمیتوانستند بپذیرند که رهبر قبلی را باید رها کنند و رهبر بعدی را که هیچ گونه رابطه عاطفی با آن نداشتند را بپذیرند.
- برخی انگیزههای واقفیه، مانوسات ذهنی بوده است. عدهای به دلیل معاشرت و ارتباطهای گوناگون با امام قبلی، نمیتوانستند این ارتباطات را بهراحتی بشکنند؛ چون این ارتباطات، بهصورت عادت درآمده بود. فقط انسانهای والا و رشد یافته میتوانند عاداتشان را بشکنند. طبیعی است که مسئله مرگ، باید خیلی از مانوسات ذهنی را در هم بشکند.
نکته مهم و قابل توجه از نظر قرآن پژوهان، مسئله "رهبری" و مهمتر از آن مسئله "رهبر" است. قرآن کریم به همه ما میآموزاند که رهبر، اگرچه پیامبر اکرم(ص) با آن همه عظمت هم که باشد، اگر از دنیا رفت و یا کشته شد، بههیچوجه از دین خدا نباید عقب گرد کنیم:
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ، و محمّد جز فرستادهای از سوی خدا که پیش از او هم فرستادگانی [آمده و] گذشتهاند، نیست. پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، [ایمان و عمل صالح را ترک میکنید و] به روش گذشتگان و نیاکان خود برمیگردید؟! و هر کس به روش گذشتگان خود برگردد، هیچ زیانی به خدا نمیرساند؛ و یقیناً خدا سپاس گزاران را پاداش میدهد(سوره آل عمران، آیه 144).
چون اگرچه وجود "رهبر" امر مهم و بزرگی است ولی مهمتر از آن "جریان رهبری" است که مورد توجه قرآن کریم است. قرآن از ما میخواهد که به جریان رهبری و امامت و زعامت و پیشوایی معصوم همواره توجه کافی داشته باشیم.
این واقعیت است که برای عدهای در طول تاریخ، مسئله رهبری حل نشده بود و حل نشده است درحالیکه مسئله رهبر، برای آنان پذیرفتنی شده ولی متأسفانه در حد یک مصداق!
"رهبر" را باید بزرگ شمارد، ولی فناناپذیر نیست و به دلیل اینکه رهبر را فناناپذیر میدانستند زیر بار رهبر بعدی نمیرفتند.
از نظر امام رضا(ع) یکی از عوامل مهم در وقوف در امر رهبری، تذبذب و نابسامانیهای فکری است. هستند کسانی که اسم رهبر را میبرند ولی عملاً و قلباً جریان رهبری را قبول ندارند، چراکه رهبری شخصِ قبلی را بهخوبی و روشنی باور نداشتند که رهبر بعدی را نمیپذیرفتند.
در کتاب ارزشمند الواقفیه دو عامل بسیار مهمی را در ظهور و بروز واقفیه مورد توجه قرار می دهد:
- عدم آشنایی کافی از مکتب ولایت و برخورد سطحی و ساده با مسئله رهبری الهی و آسمانی در قرآن کریم. مسئله ولایت و نبوت از افق خاصی مورد توجه خداوند قرار گرفته و جنبه وحیانی دارد نه گزینش بشری. بهعنوان مثال، حضرت یحیی(ع) به حکم الهی در کودکی از طرف خدای حکیم، رهبری به او اعطا میشود: يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا، ای یحیی! کتاب را به قوت و نیرومندی بگیر؛ و به او در حالی که کودک بود، حکمت دادیم(سوره مریم، آیه 12). همچنین مسئله نبوت و رسالت حضرت عیسی(ع) در زمان کودکی و شیرخوارگی به او تفویض می شود: قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا، نوزاد [از میان گهواره] گفت: بی تردید من بنده خدایم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است(سوره مریم، آیه 30).
- عدم آشنایی و توجه به مسئله انتظار. در مکتب ولایت، مسئله انتظار در تشیع در دوران امامت امامان همواره مطرح بوده است که این امر مورد عنایت برخی قرار نمیگرفته و ارزیابی درستی از مسئله انتظار نداشتند، لذا بر یک امام، متوقف میشدند. واقفیه با تکیه بر بُعد رَخوَت آفرین انتظار، آنجا که امامی از دنیا میرفت، بهعنوان یک حربه مردمی، که زیر شکنجه ظالمان بودند، وعده قائمیت میدادند و میگفتند که امام فوت نکرده یا اینکه این امام، همان قائم آل محمد(عج) است و حال آنکه انتظار، عامل حرکت و تحول است نه عامل رَخوَت و سستی. مضافاً به اینکه امامان معصوم(ع) را پیامبر اکرم(ص) دوازده نفر معرفی کردهاند که آخرین آنها حضرت مهدی صاحبالزمان(عج) است که امروز، منتظران واقعی، در انتظار او هستند نه شخص دیگری.
واقفیه در انقلاب اسلامی:
در انقلاب اسلامی، حالتی شبیه واقفیه را نیز شاهد هستیم؛ چراکه وقتی حضرت امام خمینی(ره) رحلت نمود، عدهای روی شخص ایشان توقف کردند. آنان میگفتند این وجود، استثنایی و بسیار ممتاز بود. اصلاً کسی را انتخاب نکرده است و کسی نمیتواند همانند امام خمینی(ره) باشد. اینها با استمرار امامت، شدیداً مقابله میکردند؛ مخصوصاً پس از آنکه خبرگان رهبری، حضرت آیتالله خامنهای را بهعنوان رهبر، تعیین و انتخاب کردند. عدهای با اغراض خاص، یا از بیمعرفتی، این انتخاب را نپذیرفته و آن را زیر سوال بردند و روی امامخمینی(ره) توقف کردند و عملاً مشی واقفیه را برگزیده و این فرقه تاریخی را احیا کردند. ظهور واقفیه در انقلاب اسلامی ایران و سرسختی برخی از این گروهها مشکلاتی را برای انقلاب اسلامی ایجاد کرد. لازم به توضیح است که در طول تاریخ حیات اسلام، با هیچیک از اصول و امهات اسلامی، مثل امامت و رهبری، مقابله و مخالفت نشده است. این امر، حرف امروز ما نیست. مرحوم علامه شهرستانی، در مجموعه "ملل و نَحَل" در این زمینه مینویسد:
بر روی هیچیک از ارزشهای والا و آثار متعالی اسلام، حتی بر روی قرآن، نبوت و توحید، شمشیر کشیده نشد، آن سان که بر روی امامت، شمشیر کشیده شد.
علت این امر روشن است، اگر امامت به شکل الهی آن در جامعه محقق میشد، حتماً امت واحده بهوجود میآمد و درنتیجه آثار و حرکتهای فوقالعادهای در جوامع انسانی، ایجاد میگردید.
وقوف بر حجت الهی، خدا پسندانه نیست. خداوند همواره حجت خود را در هر زمان، برای جوامع بشری ارسال داشته و در طول تاریخ حیات بنیآدم، زمانی نبوده است که انسانها بدون حجت و رهبر آسمانی باشند؛ چرا که: لَو لا الحُجَّةَ لَساخَتِ الأرضُ بِاَهلِها (اگر زمین از حجت خداوند خالی شود، زمین اهلش را فرا میگیرد).
وقوف بر آیه یا آیاتی از قرآن:
همیشه واقفیه منحصر به وقوف بر پیامبر آسمانی یا امام معصوم نبوده است. در طول تاریخ اسلام و نیز در زمان حال، کسانی هستند که بر یک آیه یا آیاتی از قرآن وقوف دارند و دیگر آیات قرآن را که در همین زمینه یا مرتبط با آن میباشد را مورد توجه قرار نمیدهند و از یک آیه، برداشت کلی نموده و حکم، صادر میکنند. بهعنوان مثال، گروهی در دوران امامت حضرت علی(ع) وقوف بر آیه "إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ" نمودند و بر اساس این آیه، رودرروی قرآن ناطق، یعنی علی بن ابی طالب(ع) قرار گرفتند و فرقه خوارج را ایجاد کردند که این گروه، امروز هم به شکلهای مختلف در جوامع اسلامی حضور دارند. یا آنانکه در صدر اسلام، شعار "حسبنا کتاب الله" را سر دادند که این امر، بر خلاف نص فرمایشات مکرر آورنده دین، حضرت رسول اکرم(ص) است که میفرمود: انّی تارکٌ فیکم الثِّقلَین کتاب اللهِ و عترتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض. اینان نیز خود، فرقه واقفیه هستند؛ چراکه بر یکی از دو ثقلین، وقوف کردند. بهعنوان مثالی دیگر، افرادی را ملاحظه میکنیم که جامعیت قرآن و پیوستگی آیات و هندسه کلی قرآن را مورد توجه قرار نمیدهند؛ بدون اینکه بدانند قرآن وجوهی دارد یا این آیه، از کدام وجوه است یا بدون توجه به اینکه بدانند آیات قرآن، تفسیرکننده همدیگر است و روایات ماثور از ائمه(ع) روشنگر آیات است، روی یک آیه تکیه میکنند که این عملاً نوعی روش واقفیه است.
منابع:
- کتاب الواقفیة، دراسة تحلیلیة؛ تالیف: ریاض محمد حبیب الناصری
- مجموعه مِلَل و نِحَل؛ تالیف: محمد بن عبدالکریم شهرستانی
- متن آیات قرآن کریم از وبسایت: ParsQuran.com
تهیه و تنظیم: مصطفی نیلیپور