حکومت آرمانی، حکومتی شکستخورده نیست
این حقیقت که "حکومت آرمانی، حکومتی شکستخورده نیست" را با تبیین دو گفتمان علوی و گفتمان معاویهای مورد بررسی قرار میدهیم:
گفتمان حکومت علوی:
این گفتمان حالت سمبلیک و ایدهآلی ندارد؛ بلکه جنبه ارزشی، واقعی و حالتی، شدنی دارد. در این رابطه امام علی(علیه السلام) میفرمایند: من در تمام دوران حکومت و مبارزات، به خدا سوگند حتی یک دروغ به مردم نگفتم و چیزی را که به مردم مربوط میشود از آنان پنهان نکردم.
گفتمان حکومت معاویهای(ماکیاولی):
سخن این گفتمان این است که: آنچه تاکنون انبیاء از آن حرف زدهاند اخلاق خصوصی است و به دردِ حکومت نمیخورد و اینکه گفتهاند به مردم راست بگویید، دروغ نگویید، خیانت نکنید، خادم مردم باشید، این حرفها، بیراهه است؛ چرا که دین از حکومت، و اخلاق از سیاست، تفکیک شده است(تفکر سکولاریستی).
باید توجه نمود که سکولاریسم بر دو نوع سکولاریسم نظری و سکولاریسم عملی است. سکولاریسم نظری، رسماً حکومت جدائی دین از سیاست را راهکارِ برنامههای خود قرار میدهد. دکترینِ سکولاریسم، برنامهها، اهداف و سیاستها را در این راستا تنظیم میکند.
سکولاریسم عملی، دکترینِ سکولار حاکم است؛ یعنی اینکه عبارات مذهبی بکار گرفته میشود و صورتِ ظاهر مذهب را تشکیل میدهد، ولی پشت صحنه را سکولاریسم گرفته است.
عدالت در گفتمان علوی:
این گفتمان، عدالت را به مفهوم عدلِ فردی، جنبه اخلاقی و ارزشی میداند و سایر مفاهیم ارزشی به آن ارجاع میشود. عدالت فلسفی و کلامی که در نظام آفرینش، حکیمانه، طراحی و مدیریت میشود، قابل قبول و عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی امری پذیرفتنی است یعنی اینکه عدالت، جنبه ایدئولوژیکی دارد.
عدالت در گفتمان معاویهای:
این گفتمان میگوید که عدالت اجتماعی یک مفهوم اساطیری و رؤیایی است. عدالت اقتصادی بهعنوان عدالت توزیعی، مفهومی عوامانه دارد؛ یعنی گسست طبیعی و جدی بین اخلاق، دین و سیاست.
باید دانست که وقتی صحبت از حکومت علوی، مدیریت علوی، گفتمان علوی در باب حکومت میشود، بدان معنی نیست که هیچ اجتهادی صورت نگیرد و"اصول ثابت" و"اصول متغیر" از همدیگر تفکیک نشود. همچنین بدان معنی نیست که عیناً چون امام علی(ع) و در سطح حضرتشِ باید حکومت کنند، چرا که خود حضرت(ع) فرمودند: لا تَقدِرُونَ عَلی ذلکَ، سپس فرمودند: ولکِن أَعینوُني بِوَرَعٍ وَاجتِهادٍ وَعِفَّتٍ وَسِدادٍ (ولی علی را کمک کنید در این راه با انجام ورع، اجتهاد، عفت، و سداد).
حکومت در گفتمان علوی:
این گفتمان، در باب حکومت، کوثری است. یعنی چنین حکومتی خیر کثیر است. اساس حکومت، درصدد خیررسانی و منفعت رسانی به عامه مردم در ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و... است.
حکومت در گفتمان معاویهای:
این گفتمان، در باب حکومت، تکاثری است. یعنی چنین حکومتی، روحیه منفعتطلبی و انتفاعی سیری ناپذیری دارد و برای خیررسانی به جامعه و در خدمت تودهی مردم بودن، بنا نشده است.
حاکم اسلامی در گفتمان علوی:
این گفتمان، در باب حاکم اسلامی، گفتمان زهد است. زهدِ در مصرف نه زهدِ در تولید. امیرالمؤمنین(ع) زاهد است ولی در عین حال بزرگترین تولید کننده است. بزرگترین مجاهد خط اول جبههی سیاست و جنگ هم هست. زهد، فقر نیست؛ البته آدمهای تربیتشده، اگر فقیر هم باشند ایمانشان را حفظ میکنند، ولی این تعداد افراد اندک هستند.
در برابر ظلمها و مفاسدی که در جامعه یا حکومت پیش میآید سه نوع عکسالعمل نشان داده میشود:
الف) موضع سطحینگران: بعضی میگویند ظلم و فسادی در جامعه نیست. سادهاندیشان و خوش باوران، در هر زمان که باشند خود را فریب میدهند.
ب) موضع دشمنان: ظلمها و فسادهایی که در جامعه میبینند، علت آن را همین حکومت دینی میدانند و این امر را تبلیغ میکنند.
ج) موضع علوی: موضع علوی این است که نه به خودمان دروغ میگوییم که ظلم و فساد را نادیده بگیریم و نه ریشه آنها را به حکومت دینی مربوط میدانیم. هرجا خلاف دین و خلاف عدالت، صورت میگیرد به دلیل حکومت دینی نیست بلکه بدان علت است که به دین عمل نمیشود. راهحل، دینیتر کردن حکومت است.
***
تحقق حکومت دینی مراتبی دارد و یک امر تدریجی است. حداقلی دارد و حداکثری. حکومت اسلامی پروژه سعی و خطا است. مطابق آمار نود و شش درصد شهدا در وصیتنامههای خود کلمه "ولایت فقیه" را آوردهاند. یعنی اینکه به خاطر حکومت دینی شهید شدهاند. بچهها، "لبیک، اللهم لبیک" گویان وارد جبهه، وارد هور میشدند. یک نفر بسیجی، "یا علی" گفت، روی مین منور با هزار درجه حرارت خود را انداخت و ذغال شد تا منطقه روشن نشود و بچهها لو نروند. رزمندگان، هفت هشت ساعت در زمستان، در آب سرد به سر میبردند تا به منطقه عملیاتی برسند.
باید خط غاصبین را شناخت. جریانهای انحرافی خوارج، طلحهها و زبیرها در جریانهای فاسد و جریانهای سالم(مالکاشترها، کمیلها، سلمانها، و مقدادها) را شناخت.
***
روحیه و روانشناسی حاکم بر جامعه در زمان حضرت علی(ع):
مردم در دوران خلفا به دروغ گفتن و دروغ شنیدن، آرامآرام عادتکرده بودند. اگر کسی با آنها راست صحبت میکرد و صمیمی و صادقانه محبت میکرد، به او شک میکردند. حکومتی که حضرت علی میراث آن بود، مرده بدنیا آمده بود. در منطق مردم آن زمان، روش صحبت کردن با مردم، زاییده یک افتضاح سیاسی بود. اگر از دین حرف میزدند نه به دلیل دینداری و دینخواهی آنها بود. برای این بود که جنسشان جور باشد. در جامعه دینی که نمیشود از مذهب چیزی نگفت، لذا اسلام را بهصورت یک بمب خنثیشده مطرح میکردند. در زمان پیامبر اکرم(ص) چیزی بود و حالا چیز دیگری است. قبلاً برای صاحبانِ قدرت و سرمایه خطری بود و امروز اینطور نیست. باید دانست که اسلام محکماتی دارد و متشابهاتی. مردم با محکمات اسلام آشنایی کامل نداشتند یا در این زمینه توجه و تعقل نمیکردند. امیرالمؤمنین(ع) با انسانوارههایی روبهرو بود که با خرافات زندگی میکردند و متعلق به دوران جاهلیت بودند. آدم خرافاتی دلایلش هم خرافاتی است. آدمهای فاسدی بودند که دلهاشان فاسد بود. آدمهایی بودند که در فضای 2*3 فکر میکردند. امیرالمؤمنین(ع) را نمیفهمیدند و فکر میکردند که میفهمند. فکر میکردند حضرتش برای قدرت و مقام مبارزه میکند. حضرت(ع) فرمود: "اگر سکوت کنم، میگویند ترسید. اگر داد بزنم میگویند دنبال قدرت است".
ولی قابل ملاحظه است که امیرالمؤمنین(ع) از شانزدهسالگی تا شصت و سه سال سالگی مبارزه میکردند. هیچگاه خسته نمیشدند. هم ایشان فرمودند: برای اجرای عدالت و احکام خدا آن قدر، سر نیزه و تیغ به سر و صورتم خورده که چهرهام عوض شده است. زیر فشارها و جنگهای روانی، وظیفه و تکلیف الهی خود را انجام میدهم.
جمله معروفی است میگویند: مردان بزرگ در دوران غربت، چنان ماهرانه سکوت میکنند که انگار زبان مادریشان سکوت بودهاست.
مشکل اول ایشان این بود که وقتی هم حرف میزدند، بسیاری، حرفِ ایشان را نمیفهمیدند؛ چون مغزشان انباشته از دروغ و کلک بود. تبیین مواضع علوی کار آسانی نبود. باید منطق ویژهی خودش را پیدا میکرد. هر حرفی در هر شرایطی، مضمونی دارد. بالاخره کلمه بو دارد، طعم دارد و باری دارد. بعضی کلمهها سرد، بعضی گرم، بعضی شیرین، بعضی ترش و بعضی کلمهها اشجعاند و بعضی بزدل.
***
در عهدنامه مالکاشتر برای حکومت دینی چهار رکن تعریف میشود:
- توزیع عادلانه ثروت
- آباد کردن سرزمین اسلامی
- تأمین امنیت داخلی و خارجی
- تربیت فرهنگی و اخلاقی و معنوی جامعه
هر حکومتی که به عهدنامه مالکاشتر عمل کند به همان میزان، حکومت دینی است. الگوهای معصوم(ع) در سیاست و حکومت روشن است.
لازم به ذکر است که حضرت(ع) در نامههای فراوان حکومتی خود در نهجالبلاغه، نخستین صفتی که برای خودشان میآورند "عبدالله و بنده خدا" است.
تنظیم و تدوین: مصطفی نیلیپور