گفتاری کوتاه پیرامون امام حسن(علیه السلام)،امام قهرمان و مجاهد
امام حسن(علیه السلام) از همان آغاز حکومت هفت ماهه خود1 و پس از بیعت مردم با وی، آهنگ پیکار با معاویه نمود. ایشان طی نامهای به معاویه اعلام کرد: اگر اراده جنگ داری من مهیای کارزارم.
معاویه پاسخ بسیار نامناسبی به نامه امام(علیه السلام) داد. مکاتبات ادامه پیدا کرد تا اینکه معاویه سپاهی گران گرد آورد و از سوی شام، مرکز حکومت خود، به عراق، مرکز حکومت امام(علیه السلام) گسیل داشت.
امام(علیه السلام) با تمام قوا به درگیری نظامی و برپا کردن کارزار پرداختند.
همه فنون نظامی را رعایت و فرماندهان ویژهای را در رأس سپاهیان تعیین کردند. آموزش، توجیه و اطلاعرسانی کافی نمودند. برای هر یک از فرماندهان، جانشین و علیالبدل تعیین فرمودند که اگر یکی از آنان در پهنه آوردگاه به شهادت رسید، دیگری فرمانده سپاه گردد و نظامِ لشکر از هم نپاشد و امر جهاد مختل نماند. امام(علیه السلام) سپاهیان متعددی در طول هفت ماه خلافت خویش در روزهای مختلفی و به دفعات گوناگون، تجهیز و آماده و به جنگ با معاویه اعزام نمودند ولی با وجود روحیه جهادی و مبارزاتی امام(علیه السلام) و با تمام پیشبینیها و ایجاد آمادگیها و هزینه نیروی انسانی انبوه و صرف اوقات فراوان، میبینیم که در امر جهاد توفیقی حاصل نشد.
مینگریم که عواملی چون عدم تمکین و اطاعت از فرمان امام(علیه السلام)، گریختن فرماندهان نظامی، بیوفایی مردم، نفاق مردم، حیلههای مشهور عمروعاص، اموال فراوان معاویه و وعدههای بیحساب او، همه و همه موضع جهادی و استراتژی مبارزاتی امام(علیه السلام) را به سامان نرساند.
از سویی دیگر معاویه در میان مردم آن زمان به بیدینی و لاابالیگری شناخته نشده بود و چهره صحابی رسول خدا(صل الله علیه و آله) به خود گرفته بود، خود را به خلافت بسته بود، تظاهر به خونخواهی خلیفه سوم مینمود. او قرآنها را سر نیزه میکرد و بدینگونه بود که امام(علیه السلام) به هیچ وجه، شرایط و امکاناتِ مساعد و همراهی نیافت که به مبارزه و جهاد ادامه دهد. لذا صلح پیشنهادی از سوی خصم خود، معاویه را پذیرفتند. اینجاست که امام(علیه السلام) زجری بزرگ را تحمل کردند ولی در عین حال لحظهای تکلیف اجتماعی و شرعی خود را از دوش فرو نگذاشتند. در این مدت میدان کار پیچیده شد و درگیریهای دیگری فراروی امام(علیه السلام) بود.
مشکل امام حسن(علیه السلام) این بود که در دوران معاویه، جَوّ صریحی حاکم نیست که یک مصلح بتواند از یک راه مشخص، امور را فیصله دهد.
درواقع شهادت نیز مانند بسیاری از پدیدهها زمینه مساعد میخواهد تا بتواند از یک شهادت و اخلاصِ فردی، آن را به شکل یک پدیده اجتماعی درآورد.
خونی که در رگهای امام حسین(علیه السلام) میگشت، در رگهای امام حسن(علیه السلام) نیز میگشت؛ اما پاسخ شمشیر، شمشیر است و پاسخ تدبیر، تدبیر. امام حسن(علیه السلام) از شجاعان عرب و از سرداران سپاه اسلام بود. ایشان در نامهای به معاویه مینویسند که:
اگر دست از سرِ تو برداشتم به خاطر مصلحت امت و جلوگیری از خونریزی و شیوع جنگ داخلی بود و میبینیم که امام(علیه السلام) در کمال قدرتِ روحی و عزتِ حماسی با روش تحقیرآمیزی با معاویه سخن میگویند.
به آنانکه به صلح امام حسن(علیه السلام) اعتراض میکنند باید گفت:
- آیا امام حسن(علیه السلام) در جایی صلح کرده که باید جهاد میکردند؟
- یا اینکه امام حسن(علیه السلام) در جایی صلح کرده که باید صلح میکردند؟
- و امام حسین(علیه السلام) در جایی جهاد نمودند که میباید جهاد میکردند؟
امام حسین(علیه السلام) صددرصد تابع صلح امام حسن(علیه السلام) بود کما اینکه در زمان حیات برادر و حتی ده سال پس از شهادت امام حسن(علیه السلام) یعنی در دوران امامت خودشان، کوچکترین مخالفتی نسبت به این امر[معاهده صلح امام حسن(علیه السلام) و معاویه] ننمودند.
از طرف این امر معقولی نیست که یک دین آسمانی فقط با یک سیستم عمل کند، سیستم جنگ یا سیستم صلح. چهبسا صلحها که زمینه را برای جنگ پیروزمندانه و شرائط بهتر فراهم میکند و چهبسا جنگها که مقدمهی صلح کامل هست.
این صلح امام حسن(علیه السلام) بود که چهره پنهان شده معاویه را کاملاً به جامعه و تاریخ شناساند.
------------------------------------------
1- کتاب سیره ائمه اطهار، تالیف شهید مطهری
تنظیم و تدوین: مصطفی نیلیپور