واکاوی سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی و عملکرد دولتها در چهار دهه انقلاب
باسمه تعالی
سیاستهای فرهنگی، اهداف، اصول، بایدها و نبایدهای تعریفشده و آموزههای دینی، اولاً برگرفته از شریعت اسلام ناب محمدی(ص) و ثانیاً دیدگاهها و اندیشههای معمار کبیر انقلاب امامخمینی(ره) و ثالثاً رهنمودها و بیانات و انتظارات مقام معظم رهبری، تشکیلدهندهی سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی است؛ ولی در عمل شاهد درهمریختگی فرهنگی، ولنگاریهای فرهنگی و ناهمگونیها و تعدد مراکز و متولیان فرهنگی میباشیم و این امر، قطعاً خلاف روند جریان فرهنگی انقلاب را نشان میدهد که شایسته بررسی و تحلیل است.
سیاست فرهنگی، همان سیاست انقلاب اسلامی در امور فرهنگی است که باید در کلیه شئون فردی و اجتماعی کشور پیاده شود و پایه و مبنا در امور فرهنگی قرار گیرد.
مبانی سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی:
1- اولین سرچشمه برداشت سیاست فرهنگی، همان جهانبینی توحیدی است که عصاره قرآن و عترت است که عنوان خلیفة اللهی انسان را رقم میزند و ارزشهای معنوی و والایی چون آرمانخواهی، عدالتخواهی، ایثار و شهادت و کمالجویی و این قبیل صفات شایسته را باید تا درون جامعه به فعلیّت برساند.
2- اندیشهها و دیدگاههای حضرت امامخمینی: این اندیشهها بهترین شاخص و معرف اسلام ناب محمدی(ص) و تمییز دهنده از انواع اسلامنمایی های داخل و خارج کشور است که باید در عرصه سیاست و فرهنگ و اقتصاد راهگشا باشد. ایشان در فرازی در این زمینه میفرمایند: خروج از فرهنگ بدآموز غربی و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی، ملی و انقلاب فرهنگی در تمام زمینه ها در سطح کشور، آنچنان محتاج تلاش و کوشش است که برای تحقق آن سالیان دراز باید زحمت کشید. راه اصلاح یک مملکت، فرهنگ آن مملکت است که اصلاح باید از فرهنگ شروع شود.
3- قانون اساسی: اصول دوم و هفتم تا سیام قانون اساسی در باب فرهنگ و لوازم اجتماعی و سیاسی است.
4- سیاستها و تدابیر و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب: ایشان ضرورت کار فرهنگی و متولیان فرهنگی را اینگونه بیان میکنند: پرهیز از نگاه افراطی به مقوله فرهنگ و نگاه معقول اسلامی بر طبق ضوابطی که معارف و الگوهای اسلامی به ما نشان میدهد. همچنین میفرمایند فرهنگ، ثقلِ اکبر است. شورای انقلاب فرهنگی را قرارگاه اصلی مرکز مهندسی فرهنگی کشور میدانند که اهداف کلی فرهنگی نظام جمهوری اسلامی و اصول سیاست فرهنگی و اولویتهای فرهنگی را مشخص و در اختیار متولیان قرار میدهد.
اکنون به واکاوی عملکرد دولتهای چهار دهه از انقلاب میپردازیم تا معلوم شود چه اندازه عملکردها با سیاستهای تدوین شده منطبق است:
1- دهه اول انقلاب، دهه تأثیرپذیری فرهنگ عمومی از فضای انقلاب و دفاع مقدس:
گرچه در این دهه، سیاست مدوّن فرهنگی وجود ندارد اما بهجرأت میتوان این دهه را دوران بازیابی هویت دینی و فرهنگی دانست. در این دوران، اندیشه فرهنگی امامخمینی(ره)، ارزشآفرینی دفاع مقدس و الهامگیری از فرهنگ عاشورا و ایفای نقش مؤثر و پویا توسط روحانیت، فضایی را حاکم کرده بود که فضائل اخلاقی، حاکم، و رذایل اخلاقی، جایگاهی برای عرض اندام نداشت و این در حالی است که اصلاحطلبان از این دوره بهعنوان دوران بسته یاد میکنند.
2- دهه دوم، دوره تهاجم و شبیخون فرهنگی(دوران حاکمیت حزب سازندگی):
نیمه اول این دهه، هنوز متأثر از فضای فرهنگی دههی اول بود. مصوبه شورای انقلاب فرهنگی و اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی در این دوران ابلاغ شد ولی دیدگاههای حزب کارگزاران سازندگی با این سیاستها مطابقت نداشت. این حزب، اولاً معتقد به اعمال سیاست نظارت پساز انتشار محصولات فرهنگی بود و مخالف هرگونه ممیزی قبل از انتشار محصولات فرهنگی اعم از نشریات، فیلم، روزنامه و... و معتقد به اصل برائت بودند و از آن برداشت سلیقهای داشتند. ثانیاً معتقد به تکثّر و تنوّع سلایق فرهنگی و افزایش خواستهها بودند. ثالثاً اعتقاد به تبادل فرهنگی داشتند. مبحث تهاجم فرهنگی در بیان رهبری را برگردان نموده و به تبادل فرهنگی، معنی میکردند. مهاجرانی وزیر فرهنگ وقت، پایهگذار این زیرساخت ضد فرهنگی بود و معتقد بود که ایمنسازی در امور فرهنگی را بهجای سیاست منع و تنبیه باید اعمال کرد و با این مغالطه بزرگ و توجیه خطرناک، نیات شوم خود را عملیاتی کرد. رابعاً معتقد به گسترش نهادهای فرهنگی بودند؛ یعنی میگفتند فعالیتهای فرهنگی از چارچوب مساجد و کنترل روحانیت باید خارج شود و باید در قالب نهادهای نوین، همچون فرهنگسراها گسترش یابد. بهطورکلی میتوان مؤلفههای فرهنگی اصلاحطلبان را اینگونه خلاصه کرد: استقبال از مدرنیسم، عدم حساسیت نسبت به کمرنگ شدن مظاهر اجتماعی و دینی در جامعه، کاهش تدریجی نقش دین در جامعه و عرفی کردن امور دینی و ایجاد فرهنگ لیبرالیستی با مناسبات مبتنی بر تساهل و تسامح. نتیجه این تفکر حاکم بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوران حزب سازندگی، بهطور بیسابقهای شبههافکنی، تحریفها و تهاجمات به مقدسات و ارزشهای اصیل اسلامی و دفاع مقدس و قانون اساسی گردید و نیز موجب همگرایی دگراندیشان و مخالفان داخلی و خارجی بر ضد مقدسات از نتایج بارز سیاستهای فرهنگی مبتنی بر این تفکر شد، که آنان تهاجم فرهنگی را تبادل فرهنگی توجیه کردند.
3- دهه سوم، دورهی استحاله فرهنگی:
حاکمیت اصلاحطلبان یعنی همگرایی کارگزاران و حزب مشارکت و دیگر طیفهای آنان در این دوره موجب تثبیت دستاوردهای ضدفرهنگی گذشته و خلق جدید دستاوردهای خطرناک توسط مجلس و دولت آن زمان شد و عملاً گسست سیاستها و برنامههای فرهنگی و سلیقهای عمل کردن اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی شد و اصول اجرایی و حاکم بر کشور، کاملاً متفاوتِ مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. عملاً اصلاحطلبان مکنونات خود را در کشور به مرحله اجرا گذاشتند و موجب شد جهتگیریها و اقدامات فرهنگی با همگرایی در بیرون مرزهای کشور همراه باشد. محافل فرهنگی عملاً از تریبونهای خود به مبارزه با انقلاب برخاستند. شجاعالدین شفا نویسنده ضدانقلاب خارجنشین میگوید: "ما با جمهوری اسلامی مبارزه سیاسی نخواهیم کرد بلکه کار ما صرفاً مبارزه فرهنگی است. باید فرهنگ مردم را عوض کنیم تا جمهوری اسلامی ساقط شود." در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی این همگراییهای فرهنگی با دشمنان خارجنشین بهشدت افزون شد. انواع موسیقیهای ممنوعه، عمومیت یافت و گفتند باید حجاب را تعدیل کنیم. نتیجه این سیاست فرهنگی اصلاحطلبان، این پیامدهای سوء ذیل بود:
ممیزی کتاب و نشریات حذف و تخلفات عدیدهای در حوزه نشر صورت گرفت و سیاست تسامح و تساهل فرهنگی بر کلیه آثار هنری و فرهنگی حاکمیت یافت و موجب اشاعه رفتارهای اخلاقی، ترویج روابط نامشروع، سخره گرفتن سنتهای دینی و اشاعه تفکر سکولاریستی شد. در نمایشگاههای بینالمللی کتاب، عرضه کتب فرقه ضاله، کتب توصیفکننده مسائل جنسی و توجیه خیانت زنان و مردان به یکدیگر و... می شد. خوانندگی و رقص زنان، عادی شد و ابتذال کلامی و قبح زدایی و حیاشویی جریان پیدا کرد.
4- دهه چهارم، ناتوی فرهنگی:
در این دوران، سیاست فرهنگی موردنظر اصلاحطلبان با شتاب خاصی پیگیری شد و نتایج شوم و نامقدسی را به بار آورد که امروز شاهد بروز و ظهور آن در خانوادهها و در جامعه هستیم. بیحیایی، بیعفتی، بیحجابی، سگ پروری در خانواده، سبک زندگی شد و اباحه گری رایج گردید. تکمیلکننده این پازل، جریان ضد فرهنگی سند 2030 بود که رسماً در هیئت دولت وقت، مصوب و در سال 1395 به سراسر کشور ابلاغ و با تشکیل کارگروهها پیگیری میشد. شخصاً رئیسجمهور وقت آقای روحانی، بهطور علنی و با صراحت و با بانگ بلند، مصرانه، مدافع اجرای این سند شد؛ درحالیکه رهبر انقلاب در جمع فرهنگیان در سال نود و شش درباره این سند فرمودند:
اینجا جمهوری اسلامی ایران است و در این کشور مبنا اسلام و قرآن است. اینجا جایی نیست که سبک زندگی معیوب؛ ویرانگر و فلسفهی غربی بتواند اعمال نفوذ کند. در نظام جمهوری اسلامی پذیرش چنین سندی معنا ندارد.
رهبر انقلاب در توجه دادن به مسئولین فرمودند: فرهنگ، ثقل اکبر است و در اهمیت عرصه فرهنگ و تهاجم فرهنگی نیز فرمودند: فرهنگ و صف آرایی فرهنگی در مقابل دشمن، آن چیزی است که اگر بنده هم در آن راه کشته شوم احساس میکنم در راه خدا کشته شدهام. هر کس در این راه زحمتی متحمل شود در راه خدا متحمل شدهاست. مسئله، مسئله کوچکی نیست، نقش فرهنگ، بهنظر من، یک نقش تعیینکننده اساسی است و ما امروز مورد تهاجم هستیم. در عرصه فرهنگ بهمعنای واقعی کلمه احساس نگرانی میکنم. حقیقتاً دغدغه دارم. این دغدغه گاهی ممکن است نصف شب هم از خواب بیدارم کند، به درگاه خدا تضرع میکنم. مسئله فرهنگ، باید مسئله اول کشور به حساب آید. جامعه ما بالقوه، جامعه فرهنگی است اما بالفعل، یک جامعه فرهنگی نیست. نظام جمهوری اسلامی از آغاز برمبنای فرهنگی بنیان شدهاست.
در جمعبندی باید گفت تمام دلسوزان انقلاب همچون رهبر معظم انقلاب،
باید به جد نسبت به فرهنگ، بینش ثقل اکبری داشته باشند.
صف آرایی و تهاجم فرهنگی سازمانیافته علیه دشمن داشته باشند تا به نتیجه مطلوب رسیده شود.
محنت پذیری و خطرپذیری در این راه را خداپسندانه و مرضیِّ حق بدانند.
دغدغهمندی و نگرانی رهبر انقلاب نسبت به فرهنگ را در وجود خود، کارسازی نمایند.
جامعه بالقوه فرهنگی را با برنامهریزی و هدفمندی به جامعه بالفعل فرهنگی برسانند.
و این ما هستیم و جمهوری اسلامی نوپا و این همه توطئه و فتنه و تهدید و تهاجم فرهنگی گسترده و همه جانبه و ضرورت ماندگاری انقلاب اسلامی و انجام رسالت جهاد تبیین خستگیناپذیر، چراکه کار فرهنگی زمانبر است.
مصطفی نیلیپور